- ۱ نظر
- ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۵
رسیدن به آرامش و درک زندگی پاک، یکی از مهمترین اهداف آفرینش انسان است و خداوند متعال بینش و درایتی به انسان عطا فرمود تا با تقویت اراده خود بتواند به اهداف زندگی برسد.
داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد !
هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت !
مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند !
هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است !
اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند !
قلب میگو در سر آن واقع است !
ظروف پلاستیکی تقریبا 50 هزار سال در برابر تجزیه مقاومند !
حدود 250 نفر از محققان ناسا ایرانی هستند و رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است !
دانشمندان دریافته اند مورچه ها هم مانند انسان ها صبح ها خمیازه می کشند !
حس بویایی مورچه با سگ برابری می کند !
آیا می دانستید تصمیم بر این بود که کوکا کولا به عنوان دارو استفاده شود !
با 30 گرم طلا می توان نخی به طول 81 کیلومتر درست کرد !
فنلاند از 170 هزار و 585 جزیره تشکیل شده است !
زمین در آغاز پیدایش 2000 بار بزرگتر از حجم کنونی اش بود !
در زبان عربی برای کلمه شمشیر 850 واژه مختلف وجود دارد !
گرانترین کفش دنیا 1 میلیارد و 700 میلیون تومان است !
برای تخمین زدن حشره های روی زمین کافیست به ازای هر انسان 200 میلیون حشره ریز و درشت در نظر بگیریم !
کوسه با شنیدن ضربان قلب طعمه خود آن را پیدا می کند !
فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد !
ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت !
در سال 1380 تعداد گوسفندان زلاندنو 44 میلیون راس اعلام شد در حالی که جمعیت این کشور4 میلیون نفر بود !
قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است !
جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین های جهان هستند !
مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بینید !
90% سم مار از پروتئین تشکیل شده است !
چشم انسان معادل یک دوربین 135 مگا پیکسل عمل می کند !
آب دریا بهترین ماسک صورت است !
سرعت عطسه یک انسان برابر است با 160 کیلومتر در ساعت !
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشارههای تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
مرد دانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. مرد دانا از مرد نانوا پرسید:" آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟"
مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد:" من فقط برای مدتی اینکار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالی ام بهتر شد اینکار را ترک می کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می شوم!؟"
مرد دانا سری تکان داد و گفت:" متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می دهد بخشی از وجود او می فهمد که قادربه این کار هست. این بخش همه عمر با انسان می آید. در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می دهد.
کم کم انسان های اطراف ات هم می فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از توفاصله می گیرند. تو کم کم تنها می شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است در کلک زدن مهارت دارد با تو می ماند و تو مجبوری تمام عمر با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی!
اگر آنها که محض تفنن و امتحان به کار خلافی دست می زنند و گمان می کنند بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه نیستند و بخشی از وجود آنها نسبت به توانایی خود در خطاکاری آگاه و بیدار می شود و همیشه همراهشان می آید ، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف حتی برای امتحان هم نمی رفتند.